پاکت ضخیم و سنگین بود، ساخته شده از نقاشی زرد رنگ و آدرس در جوهر زمرد سبز نوشته شده بود. هیچ تمبر وجود نداشت.


هری پاره کردن را روی دست گرفت، دستش را لرزید، هری پاره ای از موم بنفش را که دارای یک دست کت و شلواری بود دید. یک شیر، یک عقاب، یک گراز و یک مار که حروف بزرگ ح


"عجله کن، پسر!" عمو ونون را از آشپزخانه فریاد زد. او با شوخی های خود فریاد زد: "چه کاری انجام می دهید، برای چک کردن نامه های بمب؟"


هری به آشپزخانه برگشت، هنوز در نامه اش خیره شده بود. او عمو ونون را به لایحه و کارت پست داد، نشست و به آرامی پاکت زرد را باز کرد.


عمو ونون این لایحه را باز کرد و از روی انفجار فریاد زد و روی کارت پستال افتاد.


"مرج بیمار است،" او گفت: عمه Petunia. "آه خنده دار ."


"پدر" گفت: دادی ناگهان "پدر، هری چیزی گرفت!"


هری چه در نقطه اتفاق می افتند نامه خود، که در پوست سنگین همان پاکت، هنگامی که آن را به شدت از دست خود توسط عمو ورنون گاو بود نوشته شده است.


هری گفت: "این من است!" سعی کرد آن را بکشد.


عمو ونون را با عصبانیت، با یک دست را باز کرد و به آن نگاه کرد. صورت او از قرمز به سبز سریع تر از مجموعه ای از چراغ راهنمایی رفت. و آن را در آنجا متوقف نکرد. در عرض چند ثانیه آن سفید خاکستری از فرنی قدیمی بود.


"P-P-Petunia!" او گاز گرفت.


دادلی سعی کرد نامه را بخواند تا آن را بخواند، اما عمو ونون آن را از دسترس او خارج کرد. عمه پتونیا آن را کنجکاو کرد و خط اول را خواند. برای یک لحظه به نظر می رسد که هر چند او ممکن است ضعف. او گلویش را خفه کرد و سر و صدا خفه کرد.


"ورنون! اوه خدای من - ورنون! "


آنها یکدیگر را خیره کردند، هری و دادلی در اتاق آرام بودند. دادل مورد استفاده قرار نگرفت. او پدر خود را با ضربه چوب تیز خود را با چوب ذوب شده به او داد.


"من می خواهم این نامه را بخوانم،" با صدای بلند گفت:


هری به آرامی گفت: "من می خواهم آن را بخوانم،" همانطور که من هستم. "



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فرا دانش Jennifer مرز 30 سالگی... Chris رسانه خبری روستای شهرویی همایون رضایی آنلاین کلبه دوستانه اجاره آپارتمان مبله در تهران