اما در آن لحظه، هیگرید از روی مبل بلند شد و از داخل کت خود یک چتر صورتی خرد شده را برداشت. او گفت: "من به شما هشدار میدهم، دورسل - من به شما هشدار میدهم - یک کلمه دیگر ." در عمو ونون مانند یک شمشیر




در اثر خطر غرق شدن در یک چتر توسط یک غول ریشدار، وفادار عمو ونون دوباره شکست خورد؛ او خود را در برابر دیوار فرو برد و ساکت شد.


"این بهتر است،" هاگارد گفت، تنفس شدید و نشستن بر روی مبل، که در این زمان sagged به پایین به کف.


هری، در عین حال، صدها نفر از آنها سؤال میکردند.


"اما چه اتفاقی افتاده است، متاسفم - منظورم این است که شما می دانید چه کسی؟"


"سوال خوب، هری. ناپدید شد از بین رفت. همان شب او سعی کرد شما را بکشد. باعث می شود یاه حتی بیشتر مشهور باشد. این بزرگترین میستی است، ببینید . او "بیشتر" قوی تر بود - چرا او رفت؟


"برخی می گویند که او فوت کرد. به نظر من، Codswallop. اگر او کافی بود که انسان در آنجا کشته شود، نمی توانست بمیرد. بعضی ها می گویند که هنوز آنجا نیست، زمان بیداری مانند، اما من باور ندارم. افرادی که در طرف او بودند، ما را ترک کردند. بعضی از اونا بیرون آمدند. دون قبلا قبول کرد که می تونست بره بیرون.


"اکثر ما فکر می کنیم که هنوز آنجاست اما قدرتش را از دست داده است. بیش از حد ضعیف برای ادامه. هری "به خاطر" چیزی درباره او به پایان برد. در آن شب شبانه چیزی نمانده بود که من آن را حساب نکرده بودم - من نمی دانستم چه اتفاقی می افتد، هیچ کس نمی کند - اما چیزی درباره شما به او زد، درست است.


هریج با گرمی و احترام به چشم هایش نگاه کرد، اما هری، به جای خوشحالی و افتخار، کاملا احساس کرد که اشتباه وحشتناکی بوده است. جادوگر؟ به او؟ احتمالا او چطور بود؟ او زندگی خود را که توسط دادلی مورد سرزنش قرار گرفته بود، و توسط عمه پتونیا و عمو ونون مورد ترس و وحشت قرار داده بود؛ اگر او واقعا یک جادوگر بود، چرا هر بار که آنها سعی می کردند او را در کمد خود قفل کنند، به اسب های کثیف تبدیل نشدند؟ اگر او یک بار بزرگترین جادو را در جهان شکست، چگونه داودلی همیشه توانسته بود مانند فوتبال یک ضربه شلیک کند؟


"هقرید،" او بی سر و صدا گفت: "من فکر می کنم شما باید اشتباه کرده باشید. فکر نمی کنم می توانم یک جادوگر باشم. "


هیگریت به تعجب او زد.


"نه یک جادوگر، نه؟" هرگز چیزهایی که اتفاق می افتد اتفاق نمی افتد زمانی که شما ترسید و یا عصبانی؟ "


هری به آتش نگاه کرد. در حال حاضر او آمد تا به آن فکر کند . هر چیزی عجیب که تا به حال ساخته شده عمه اش و عمو عصبانی با او اتفاق افتاده است که او، هری، ناراحت شده بود و یا عصبانی شده بود . توسط باند دادلی تحت تعقیب بود، او تا به حال خود را از دسترس خود خارج شد . او دچار ریزش مویی به مدرسه شده بود، او توانست دوباره رشد کند . و آخرین بار که دادلی به او ضربه زده بود، انتقامش را نگرفته بود، حتی متوجه نشد که او این کار را کرده است؟ آیا او بر او سخت نگفته بود؟


هری نگاه کرد و لبخند زد و متوجه شد که هیگرید به او مثبت شده بود.


هاگرید گفت: "ببینید؟" "هری پاتر، نه یک جادوگر - شما صبر کنید، شما حق شناخته شده در هاگوارتز می باشید."


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جلوه ی شکوفه دوربین کانن پول واقعی به صورت رایگان بوت هک کرک جنبش ِواژه ی زیستـــ تَفَلسُفَاتٌ صندوقچه اي از اطلاعات Matt مشاور اجرایی و مجری در زمینه مارکتینگ